اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۴۶: گفتم: به چابکی ببرم جان ز دست عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم: به چابکی ببرم جان ز دست عشق خود هیچ یاد و هوش نیاورد مست عشق صد گونه مرهم ار بنهی سودمند نیست آنرا که زخم بر جگر آمد ز شست عشق گفتیم: دل ز عشق بپرداختیم و خود هر روز بیش می شود این جا نشست عشق هر چند سر کشیدم ازین عشق سالها هم زیر پای کرده مرا زور دست عشق ایزد مگر به لطف خلاصی دهد، که راه بیرون نمی بریم ز دیوار بست عشق ای نیک خواه عافیت اندیش خیر گوی، زین پس مکن نصیحت محنت پرست عشق پرسیده ای که: باده خورد اوحدی؟ بلی خوردست باده، لیک ز جام الست عشق اوحدی مراغه ای