اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۳۷: بباد صبا گفتم از شوق دوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بباد صبا گفتم از شوق دوش که: درکارم، ار میتوانی، بکوش نشانی از آن نوشدارو بیار که سودای او بردم از مغز هوش نه زان گونه تلخست کام دلم که شیرین توان کردن او را بنوش رفیقا، مکن پر نصیحت، که من ندارم دماغ نصیحت نیوش مرا آتش عشق در اندرون ز خامی بود گر نیایم به جوش مکن دورم از باده خوردن، که باز مرا تازه عهدیست با می فروش دو چشم من از عشق او چون پرست لبم گر بخوشد ز غم، گو: بخوش چو آگه شوی از شب بیدلی به روزش مرنجان و رازش بپوش بهل، تا روم بر سر عشق من چو من رفتم، آنگه ز پی می خروش به کام بداندیش گشت اوحدی که بر نیک خواهان نمیکرد گوش اوحدی مراغه ای