اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۳۰: چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش ورش دانسته ای، زنهار! خامش باش و دم درکش ازآن بی چون و چند ار تو نشانی یافتی این جا ز کوی چند و چون بگذر، زبان از بیش و کم در کش فراغی گر همی خواهی، چراغی از وفا بر کن به باغ آن پری نه روی و داغ آن صنم در کش چو با زنار عشق او صبوحی کرد روح تو دلت را خاجها بر رخ ز نیل درد و غم در کش ز دست عشق شهر آشوب اگر دادی همیخواهی سر آشفتهٔ خود را به پای آن علم درکش چو در وصل می جویی در صحبت ببند اول پس آنگه کشتی حاجت به دریای کرم درکش ترا وقتی که او خواند، به راهی رو که او داند چو رفتی دامن اخفا به آثار قدم درکش از آن و این چه می لافی؟ طلب کن شربت شافی ز کفر و دین می صافی، بیامیز و بهم در کش به بوی جام یکرنگی، چو شد دور از تو دلتنگی ازل را با ابد ضم کن، حدث را با قدم درکش ز تلخ یار شیرین لب نشاید رخ ترش کردن گرت جام شفا بخشند و کرکاس الم، در کش اگر گوش تو می خواهد نوای خسروانیها به بزم اوحدی آی و شراب از جام جم در کش اوحدی مراغه ای