اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۹۰: من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر کین زمان میخوردم و در حال می خواهم دگر محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی باده ای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟ رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر روی گندم گون او با من نمی دانم چه کرد؟ این همی دانم که: همچون کاه می کاهم دگر با زنخدانش مرا میلیست، می دانم که: زود خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی چون توان از عشق ببریدن با کراهم دگر؟ اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن می کند گو: سفر می کن، که من حیران آن ماهم دگر اوحدی مراغه ای