اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۶۴: مرا گر ز وصل تو رنگی برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا گر ز وصل تو رنگی برآید رها کن، که نامم به ننگی برآید عجب دان که از کارگاه ملاحت جهان را بینگ توینگی برآید بسی قرن باید که از باغ خوبی نهالی چنین شوخ شنگی برآید چنان شکری، کز دهان تو خیزد مپندار کز هیچ تنگی برآید از آن زلف مشکین اگر دام سازی ز هر حلقه ای پالهنگی برآید به امید صلح و کنار تو خواهم که هر شب مرا با تو جنگی برآید ز چنگت غمت هر دمی نالهٔ من به زاری چو آواز چنگی برآید کمان جفا میکشی سخت و ترسم گریزان شوی چون خدنگی برآید بدو نام قربان من کرده باشی گر از کیش جورت ترنگی برآید سراسیمه، گفتی: ندانم چرایی؟ بدانی، چو پایت به سنگی برآید صبوری کند اوحدی، کین تمنا از آن نیست کو بی درنگی برآید اوحدی مراغه ای