اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۴۷: آن فروغ دیده و آن راحت دل میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن فروغ دیده و آن راحت دل می رود رخت بردارید، همراهان، که محمل می رود کاروان مشکل رود بیرون، کز آب چشم من جمله را خر در خلاب و بار در گل می رود ای که دیدی قتل من در پای آن سرو سهی شحنه را ز این فتنه واقف کن که: قاتل می رود مردمان گویند: هرچه از دیده رفت از دل برفت نی، که بر جایست نقش یار و مشکل می رود حق به دست ماست گر بر نیکوان عاشق شویم و آنکه این را حق نمی داند به باطل می رود منزل اندر جان ما دارد غم او بعد ازین خرم آن جانی که با جانان به منزل می رود در غمش دیوانه خواهد شد ز فردا زودتر آنکه امروزش همی بینم که عاقل می رود باز گردیدم که بنشینم به هجر او، ولی هر کجا می آیم آن صورت مقابل می رود آشکارا آب چشم اوحدی دیدی که رفت این زمان بینش که پنهان خونش از دل می رود اوحدی مراغه ای