اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۸۵: دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند وانکه بردند به گردون ز کله داری سر هم کمر بستهٔ آن قد قباپوش تواند بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند باده نوشان لبت جمله خرابند امروز تا چه در ساغرشان بود؟ که بی هوش تواند پردلانی، که ز سر پنجه سخن می گفتند همه بی توش و تن از هجر تن و توش تواند بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ بر سر آتش سودای جگر جوش تواند اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند اوحدی مراغه ای