اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۷۶: هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند عاشق خویشتنست آنکه ازو صبر تواند گر ببینند رخ و قد ترا بید گل، ای بت گل خجالت برد و بید عرقها بچکاند بیم آنست که: یاد لب شیرین تو روزی همچو فرهاد به صحرا و به کوهم بدواند شربت وصل تو هرکس بچشیدند ولیکن سر آن نیست که یک قطره بما نیز چشاند بر رخم عشق تو نقشیست به خونابه نوشته وین چنین نقش که داند؟ که چو آبش بنخواند گر کسی باز کند پیرهن از شخص ضعیفم در میان من و موی تو تفاوت بنداند از سر طرهٔ شبرنگ تو، روزی که بمیرم گر نسیمی بدمد، از گل من گل بدماند چشم من در غم دیدار تو از گریه چنان شد که گرش نیم شبی راه دهم سیل براند نامهٔ درد دل و قصهٔ اندوه فراقم خود گرفتم که نویسم،که به عرض تو رساند؟ می روی خرم و همراه تو دلهاست ولیکن گر بدین شیوه دوانی تو، بسی دل که نماند اوحدی را تو ز بند خود اگر باز رهانی نه همانا که: سر خود ز کمندت برهاند اوحدی مراغه ای