اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۵۵: دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم از برای آن تنم چون موی و دل چون قیر شد دوش می گفتم: برون آیم، بگیرم دامنش آب چشم من روانی رفت و دامن گیر شد یک شب از شبهای هجران زلف او دیدم به خواب بعد از آن عمر درازم در سر تعبیر شد چون غلامان جان من بر لب ز تلخی می رسید دشمن من بر لب شیرین او چون میر شد همچو زر شد کار بسیاران ز لعل او ولی اوحدی را ناله از سودای او چون زیر شد اوحدی مراغه ای