اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۲۲۷: نمیبینم بت خود را، نمیدانم کجا باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی بینم بت خود را، نمی دانم کجا باشد؟ دلم آرام چون گیرد؟ که جان از وی جدا باشد کسی حال دل مجروح من داندکه: همچون من به سودایی گرفتار و به دردی مبتلا باشد من اندر مذهب عشقش بزرگین طاعت آن دانم که سر بر آستان او و دستم بر دعا باشد چو روی او نمی بینم نباشد دیده را سودی وگر خود خاک کوی او سراسر توتیا باشد به گرد دانهٔ خالش کسی گردد که روز و شب در آب دیده سرگردان بسان آسیا باشد نگارا، از وصال خویش ما را شادمان گردان اگر چه منصب وصل تو بیش از حدما باشد مراد اوحدی یکشب ز وصل خود روا گردان وزان پس گر دل او را برنجانی روا باشد اوحدی مراغه ای