اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۸۴: روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی خود بنمود و هوش از ما ببرد طاقت و هوش از تن شیدا ببرد دل شکیب از روی خوب او نداشت زان میان بگذاشتیمش تا ببرد روی او چون دید نقش ما و من نام من گم کرد و رخت ما ببرد زین جهان من داشتم جان و دلی این به دست آورد و آن در پا ببرد من چنین در جوش و آتش ناپدید گر نهان آمد، مرا پیدا ببرد دانش و دین مرا آن چشم ترک روز غارت بود، در یغما ببرد از دل من بود هر غوغا که بود پیش او رفت آن دل و غوغا ببرد راه فردا بر گرفت از امشبم کامشبم بگرفت و تا فردا ببرد تا قیامت هر که گوید سرعشق قطره ای باشد، کزین دریا ببرد جای آن هست ار کنی جوش و فغان اوحدی، کش عشق او از جا ببرد اوحدی مراغه ای