اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۴۵: آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت آتش اندر من مسکین زد و چون باد برفت او به بغداد روان گشت و مرا در پی او آب چشمست که چون دجلهٔ بغداد برفت گر چه می گفت که: از بند شما آزادم هم چنان بندهٔ آنیم، که آزاد برفت او چو برخاست غم خود به نیابت بنشاند تا نگویی که: سپهر از بر بیداد برفت از من خسته به شیرین که رساند خبری؟ کز فراق تو چها بر سر فرهاد برفت! پیش ازین در دل من هر هوسی بگذشتی دل بدو دادم و دانم همه از یاد برفت اوحدی، از غم او ناله نمی باید کرد سهل کاریست غم ما، اگر او شاد برفت اوحدی مراغه ای