اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۱۲۷: چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه دستها، که ز دست غم تو بر سر نیست؟ چه دیدها؟ که ز نادیدنت به خون تر نیست؟ کدام پشت، که در عهد زلف چون رسنت ز بس کشیدن بار بلا چو چنبر نیست؟ حکایتی که مرا از غم تو نقش دلست اگر قیاس کنی در هزار دفتر نیست هزار جامهٔ پرهیز دوختیم و هنوز نظر ز روی تو بر دوختن میسر نیست ز شام تا به سحر، غیر از آن که سجده کنم بر آستان تو هیچم نماز دیگر نیست اگر تو روی بپیچی و گر ببندی در به هیچ روی مرا بازگشت ازین در نیست ز چهره پرده برافکن، که با رخ تو مرا به شب چراغ و به روز آفتاب در خور نیست بهر که بود بگفتم حدیث خویش تمام هنوز هیچ کسی را تمام باور نیست ز دست زلف تو دل باز می توان آورد ولی چه فایده؟ چون اوحدی دلاور نیست اوحدی مراغه ای