اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۸: جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟ نزد تو نامه ای ننوشتم، که سوز دل صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت بر من گذر نکرد شبی، کاشتیاق تو جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد؟ کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت؟ یک دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد کندر میان آن همه باران و نم نسوخت شمع رخ تو از نظر من نشد نهان تا رخت عقل و خرمن صبرم به هم نسوخت گفتی : در آتش غم خود سوختم ترا خود آتش غم تو کرا، ای صنم، نسوخت؟ کو در جهان دلی، که نگشت از غم تو زار؟ یا سینه ای، کزان سر زلف به خم نسوخت؟ صد پی بر آتش ستمت سوخت اوحدی ویدون گمان بری تو که او را ستم نسوخت اوحدی مراغه ای