اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۷: رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل شعله ای در قلم افتاد، که طومار بسوخت دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟ ما خود آن یار ندیدیم که بر یار بسوخت چاره جز سوختن و ساختنم نیست کنون کاندکی کرد مرا چاره و بسیار بسوخت گر ببینی تو طبیب دل مجروح مرا گو: گذر کن تو بدین گوشه که بیمار بسوخت گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت سخن سوختن عشقت اگر باور نیست ز اوحدی پرس، که بیچاره درین کار بسوخت اوحدی مراغه ای