اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۳۲: با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با که گویم سرگذشت این دل سرگشته را؟ راز سر گردان عاشق پیشهٔ غم کشته را؟ آب چشم من ز سر بگذشت و می گویی: بپوش چون توان پوشیدن این آب ز سر بگذشته را؟ جان شیرین منست آن لب، بهل تا می کشد در غم روی خود این فرهاد مجنون گشته را آنکه روزی گر چمان اندر چمن رفتی برش باغبان از سرزنش می کشت سرو کشته را خال او حال مرا برهم زد و خونم بریخت با که گویم حال این خال به خون آغشته را؟ آسمان برنامهٔ عمرم نبشتست این قضا در نمی شاید نوشتن نامهٔ بنوشته را خاک کوی او بهشتم بود هشتم، لاجرم این زمان در خاک می جویم بهشت هشته را کمتر از شمعی نشاید بود و گر سر می رود هم به پایان برد می باید سر این رشته را اوحدی خواهی که چون عیسی به خورشیدی رسی آتشی درزن، بسوز این دلق مریم رشته را اوحدی مراغه ای