امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۵۶: بسی نماند که جانی برون رود ز غریبی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسی نماند که جانی برون رود ز غریبی هنوز می نرساند مرا ز زلف تو طیبی مباد خواب خوش آن شوخ را که غمزه شوخش فگند خار مغیلان به خوابگاه غریبی ز درد عشق بمردم خبر دهید، رفیقان اگر مفرح صبر است در دکان طبیبی ندادیم چو ضمانی به تیغ راضیم، اکنون اشارتی به کرم، جان من، به سوی رقیبی چو بت پرست شدم از تو، بعد ازین من و کویت به دوش رشته زناری و به دست صلیبی زکوة حسن بده زان به هر چه می رسی، ار چه نمی رسد به گدایان دور مانده نصیبی به گاه دیدن تو خسرو از بلا چه خورد غم چه غم نظارگی شاه را ز چوب نقیبی امیر خسرو دهلوی