امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۴۶: آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بلایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن چشم شوخ را بین هر غمزه ایی بلایی وان لعل ناب بنگر هر خنده ای جفایی هر ابرویی ز رویت محراب بت پرستی هر تار مو ز زلفت زنار پارسایی گویند، چیست حالت آن دم که پیشت آید؟ چون باشد آنکه ناگه پش آیدش بلایی این غم که هست دانم هر دو ز تو برین دل می کش که ظالمی را خوش می کنی سزایی گر غرقه بر نیاری، باری کم از فسوسی ای آشنات هر دم در خون آشنایی وصلت همین قدر بس کافتادمت چو در ره از ره کنی به یک سو سنگی به پشت پایی سودای زلف آن بت امشب بکشت ما را آه، ای شب، سیه رو، پایانت نیست جایی من خود ز محنت خود بودم به جان دگر سو وه کز کجا فتادی بر جان مبتلایی سلطان من توانی مهمان خسرو آیی بیداری است امشب در خانه گدایی امیر خسرو دهلوی