امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۹۲۶: بیکار دلی باشد کو را نبود دردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیکار دلی باشد کو را نبود دردی کاهل فرسی باشد کز وی نجهد گردی دردی که ز عشق آید، جانم به فدای آن خود جان نبود شیرین بی ذوق چنان دردی از گردش چشمت هست آواردگی دلها تا کعب نفرماید، جنبش نکند نردی شبها منم و شمعی هم سوخته و هم مست گه مرده و گه زنده، آهی و دمی سردی شد وقت گل و روزی فریاد که ننشینی یک دم چو گل سرخی در پیش گل زردی زانگه که غمت در دل چون حرص بخیلان شد دارم همه شب چشمی چون دست جوانمردی گفتم که غمت آخر تا چند خورد خسرو خندید که عاشق را به زین نبود خوردی امیر خسرو دهلوی