امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۸۳: مرادوش گویی به خواب آمدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرادوش گویی به خواب آمدی به کف کرده جام شراب آمدی کنون هست جان کندنم زان خمار که در خواب مست و خراب آمدی ز حیرت به خواب اجل می روم به بیداریم نه به خواب آمدی به دل بردنم آمدی، عیب نیست تو مستی به بوی کباب آمدی شبی داشتم تیره از روز بد شبم خوش که چون ماهتاب آمدی چو جستند از گریه من سبب تو بودی که بر روی آب آمدی کجا بودی، ای اختر، نیک فال؟ که مه بودی و آفتاب آمدی به قهر ارچه کامل شدی، هم خوشم که در تیغ حاضر جواب آمدی دل خسرو از تو نشد هیچ دور به ره گر چه بس ماهتاب آمدی امیر خسرو دهلوی