امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳۷: باز بهر جان ما را ناز در سر می کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز بهر جان ما را ناز در سر می کنی دیده بیننده را هر دم به خون ترمی کنی گر چو مویم میکنی، بهر عدم هم دولت است زانکه ره دورست و بار من سبک تر می کنی آفتابی تو، ولی زانجا که روز چون منی ست کی سر اندر خانه تاریک من در می کنی گفتی از دل دور کن جان را و هم با من بساز شرم بادت خویش را با جان برابر می کنی می کنی آن خنده ای تا ریش من بهتر شود باز خنده می زنی و آزار دیگر می کنی ای بت بدکیش، چشم نامسلمان را بپوش در مسلمانی چرا تاراج کافر می کنی؟ هر زمان گویی که حال خویش پیش من بگوی آری آری، گفت خسرو نیک باور می کنی امیر خسرو دهلوی