امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳۴: خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواستم زو آبرویی، گفت «بیهوده مگوی عاشقان را ز آب چشم خویش باشد آبروی » بر سر خاک شهید عشق حاجت خواستم گفت «نام دلبر ما گو، ولی حاجت مگوی » آب چشمم شست خون و خون چشمم گشت آب پند گویا، بنگر این خوناب و دست از من بشوی دی به بازاری گذشتی، خاست هویی آنچنان جان و دل کردند خلقی گم در آن فریاد و هوی جان من گم گشت و می جویم، نمی یابم نشان چون تو در جان منی، باری چنین خود را مجوی در خرابیهای هجران گر تو در خسرو رسی در بیابان کی رود بهر رضای تشنه جوی امیر خسرو دهلوی