امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳۳: رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و بهاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و بهاری چشم مست تو بدان نرگس رعنای خماری می روی در ره و می گردد جان گرد سر تو هم بدان گونه که گرد سر گل باشد خاری تیغ بگذار که باری حق عشقت بگذارم گر نه آنی تو که با ما حق صحبت بگذاری بیهده ست این که سر کوی تو باران دو چشمم کز وفا خوشه نیابم که تو این تخم بکاری شادمانم به غمت گر چه دل سوخته خون شد شاد بادا دل تو گر چه ز ما یاد نیاری صید آن چشم شدم، گر کشدم نیست ملامت گر بجویند ز ترکان دیت خون شکاری ای خیال رخ آن یار جدامانده درین دل او چون مهمان نرسد، خانه به صورت چه نگاری؟ ای که بی فایده پندم دهی، آن روی ندیده گر ببینیش تو هم گوش به آن پند نداری آبگینه ست دل نازک بی طاقت خسرو بشکند وه که چنین گر تو ز دستت بگذاری امیر خسرو دهلوی