امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۱۱: اگر تو سرگذشت من بدانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر تو سرگذشت من بدانی دگر افسانه مجنون نخوانی همی گوید «برو بیدار می باش مکن تعلیم سگ را پاسبانی » ز من پرسی که همدردان چه کردند؟ ترا دادند جان و زندگانی مرا گرد سر آن چشم گردان که تا بر من فتد آن ناتوانی نماندم استخوانی هم که باری سگ تو باشد از من میهمانی طبیبم داغ فرماید، نداند که صد جا بیش دارم در نهانی به بالینش منالید، ای اسیران که بس شیرین بود خواب گرانی مرا جان در وفاداری برآمد هنوز اندر حق من بدگمانی به قتل خسرو آمد عشق و شادم که یاری همرهی شد آن جهانی امیر خسرو دهلوی