امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۸۳: خنده را سوختن جان من آموخته ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خنده را سوختن جان من آموخته ای غمزه را غارت ایمان من آموخته ای جان به بازی ببری از من و بازم ندهی این چه بازیست که بر جان من آموخته ای؟ می زنی بر من سرگشته که سربازی کن گوی بازی تو به چوگان من آموخته ای طره را بشکنی و باز ببندی، دانم این شکست از پی پیمان من آموخته ای جا به چشمم کنی و غرقه شوم برنکشی آشنا گر چه به طوفان من آموخته ای پاره گرد، ای دل و خون شو که ترا فرمان است عشق بازی تو به فرمان من آموخته ای چه کنی از مژه سحر از پی خسرو هر دم این عملها نه ز دیوان من آموخته ای؟ امیر خسرو دهلوی