امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۲۷: همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم تو بگو که چون زیم من به در هوا نشسته تو در آی و غمزه ای زن که نهند پیش بت سر به ستانه ای که باشد صف پارسا نشسته ببر، ای دل اسیران، به کجا گریزم از تو به حوالی دو چشمت حشم بلا نشسته همه شب صبا به بویت، من سوخته چه گویم؟ که چهاست در دل من ز دم صبا نشسته تو ز ناله من از من سزد ار جدا نشینی که ز دست خویش من هم ز خودم جدا نشسته اگرست رسم خوبان که به سر شوند راضی منم این که اندرین ره به ره رضا نشسته سر کوی تست خسرو شب و روز، چون کنم من که توام نمی گذاری نفسی به ما نشسته امیر خسرو دهلوی