امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۵۴: خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر سو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خلقی همه در شهر و مرا جا به دگر سو هر کس به رهی و من تنها به دگر سو بینم چو به راهش بدوم، پاش بگیرم دستم به دگر سو رود و پا به دگر سو وه این چه زمان بود که کردیم وداعش کو رفت به سوی دگر و ما به دگر سو رو می ننهد خسته دلم جز به وی آری هر کسی رود از بهر تماشا به دگر سو صوفی، مدهم پند که رو از سر کویش زیرا که نخواهم شد ازینجا به دگر سو جان برد و من از دل طلبم، وه که چه طرفه دامم به دگر سو و تقاضا به دگر سو او رفت و من از بیخودی خویش ندیدم کو باز سوی خانه بشد یا به دگر سو در عشق عفاالله طلبم وصل تو، زشت است معشوق دگر سو و تمنا به دگر سو آیا بود آن روز که با هم بنشینیم آشوب دگر سو شده، غوغا به دگر سو گر کام رسد ور نرسد، دوست بسنده است خسرو نرسد از رخ زیبا به دگر سو امیر خسرو دهلوی