امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲۷: سواره اینک آن سرو روانم می رود بیرون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سواره اینک آن سرو روانم می رود بیرون بگیریدیش او، کز کف عنانم می رود بیرون دعایی خوانش، ای زاهد که چندین خاطر خسته به همراهی آن جان جهانم می رود بیرون بدی گر گویمت، جانا، مگیر از من که مدهوشم نمی دانم که تا چه از زبانم می رود بیرون به جانان گفتنم ناگه نخواهد رفت جان، یارب چه نام است این که هر بار از زبانم می رود بیرون؟ چه دل ها زان که خست این ناله های زار من، یارب جگر دوز است تیری کز کمانم می رود بیرون دلیری می کنم پیشش که خواهم ترک جان گفتن دل من داند و هم من که جانم می رود بیرون عجب حالی که خالی می نگردد سینه خسرو بدین گونه که این اشک روانم می رود بیرون امیر خسرو دهلوی