امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۳۹: هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر مجلسی و ساقیی، من در خمار خویشتن هر بیدلی آمد به خود، من بر قرار خویشتن زین سوی جور دشمنان، زانسوی طعن دوستان خلقی به طعن و گفتگو، عاشق به کار خویشتن ای پندگو، هر دم دگر چه آتشم در می زنی من خود به جان درمانده ام با روزگار خویشتن جانا، چو خواهی کشتنم در آرزوی یک سخن باری به دشنامی مرا کن شرمسار خویشتن می دانی آخر مردنم عمدا، چه می گویی سخن؟ درمانده ای را کشته گیر از انتظار خویشتن تو در درون جان و من هر دم در اندوه دگر یارب که چون پاره کنم جان فگار خویشتن گر در خمار آن می ای کز کشتن عاشق چکد این خون خود کردم بحل، بشکن خمار خویشتن برداشتم ره در عدم، بگذاشتم دل در برت گه گه مگر یادآوری از یادگار خویشتن خود غمزه بر خسرو زنی، بر دیگران تهمت نهی مانا به فتراک کسان بندی شکار خویشتن امیر خسرو دهلوی