امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۱۱: مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوی سرگردان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا قامت چو چوگان است و سر چون گوی سرگردان بیا، ای ترک و چوگانی بدین سرگشته در گردان همه شب جان من گردانست گرداگرد رخسارت بدانگونه که باشد گرد گل باد سحر گردان سرت گردم، زمانی گوش کن بر ناله های من گرت درد سری باشد مرا بر گرد سرگردان در ایام چو تو شکر لبی تا کی کشم تلخی؟ بزن یک خنده و دامان عیشم پر شکر گردان ز غم شب تا سحر جان می کنم، بردار زلف از رخ اگر مردن نباشد زود، باری بیخبر گردان چه منعم می کنی، زاهد، از این روی و بدین دیدن توان گفتن مسلمان را که روی از قبله برگردان شبی، ای آفتاب حسن، در مهتاب گشتی کن در و دیوار را از سایه خود جانور گردان برون آ از در و دیوانه گردان هوشیاران را ولیکن خسرو دیوانه را دیوانه تر گردان امیر خسرو دهلوی