امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۹۴: چون دولت آن نیست که پهلوی تو باشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون دولت آن نیست که پهلوی تو باشم کم زان که فتاده به سر کوی تو باشم کشتن چو ترا خوی شد، اکنون من و این درد یک روز مگر راتبه خوی تو باشم هر صبح به قبله همه خلق و من بدکیش افتاده در اندیشه ابروی تو باشم روز از هوس قد تو گشتم به چمنها شب نیز در اندیشه گیسوی تو باشم خورشید برآید، خبرم نبود و مه نیز بس گر دل پر خون به غم روی تو باشم بنواز به یک ناوکم، ای ترک، که باری من نیز طفیلی خور آهوی تو باشم آن دم که تو در کشتن من دست برآری خلقی همه سوی من و من سوی تو باشم نآیم به در از منت دشنام تو هرگز با آن که همه عمر دعاگوی تو باشم این است بهار دل خسرو که چو غنچه صد پاره جگر از هوس روی تو باشم امیر خسرو دهلوی