امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۴۸: نبودی آن که منت دلنواز می گفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نبودی آن که منت دلنواز می گفتم چرا ز ساده دلی با تو راز می گفتم؟ همه حکایت ناز تو گفتمی، زین پیش کنون بلای من است آن که ناز می گفتم دلا، بسوختی و تلخ می نمود ترا من ار ز پند حدیثیت باز می گفتم خوش آن شبی که به روی تو باده می خوردم به آب دیده همه شب نیاز می گفتم عظیم درد سر آورد نازنین مرا که من فسانه به غایت دراز می گفتم دلش گر از سخن من گرفت، بر حق بود که دردهای دل جانگداز می گفتم هر آن سخن که ازو یاد بود، شب تا روز تمام می شد و هر بار باز می گفتم خیال خنده نمی سوخت جان خسرو و من دعای آن لب کهتر نواز می گفتم امیر خسرو دهلوی