امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۱۵: نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نی پای آن که از سر کویت سفر کنم نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم در مجلس خیال تو یک روزتر کنم خوابم نماند و خواب اجل هم خوش است، لیک گر خشتی ز آستانه تو زیر سر کنم عمری گذشت، هیچ نیامد زمان آنک روزی به روی تو شب غم را سحر کنم ذوق جفا و جور تو بر من حرام باد گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم چشمت به خواب ناز و مرا قصه ای دراز آمد شبم به روز، سخن مختصر کنم هر کس به سوی حور رود، من به سوی تو چون بامداد حشر سر از خواب بر کنم روزی گذشته بود برای سوار و من هر بامداد آیم و آن سو نظر کنم دردش به از سر است و من سر بریده را آن سر کجا که در سر آن درد سر کنم یاران ز پند بس که ز خسرو رها نشد آن دل که پیش تیر ملامت سپر کنم امیر خسرو دهلوی