امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۶۲: من و گنج غم و در سینه همان سیم تنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و گنج غم و در سینه همان سیم تنم چه کنم؟ دل نگشاید به بهار و چمنم چون دلم زمزمه شوق برآرد هر صبح از سر حال به رقص آیم و چرخی بزنم عاشقیم که گر آواز دهی جان مرا دوست از سینه ام آواز برآرد که منم بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت بوی یوسف زند، ار باز کنی پیرهنم من چو جان بدهم، باید که به خون دیده قصه دوست نویسند و دعای کفنم رشکم آید که مگس بر شکرش سایه کند ور فرشته پرد، آن سو، پر و بالش فگنم سایه همچو همایم به سر افگن زان پیش که فراق تو کند طعمه زاغ و زغنم همه شب نام تو می گویم و جان در تاباک کیست آن لحظه که چیزی بزند بر دهنم؟ من که بر بوی تو در راه صبا خاک شدم چه گشاید ز نسیم گل و بوی سمنم! خسروا، هیچ ندانم که چه طاعت بود این روی در کعبه و دل سوی بتان ختنم امیر خسرو دهلوی