امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۳۶: یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون کشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک سخن گر زان لب شکرفشان بیرون کشم صد دل گمگشته را از وی نشان بیرون کشم آرزو دارم میانت بنگرم بی پیرهن ماه من بگذار تاری از کتان بیرون کشم نیم مزد روی تو صد جان بود، آن هم چو نیست نیم جانی هست، اگر گویی، همان بیرو ن کشم ملک جان بدهم لبت را درب های بوسه ای هم به بوسه جان دیگر زان دهان بیرون کشم خط تو در چشم من بنشست، تدبیری بساز تا گلیم خود مگر ز آب روان بیرون کشم چون جهان را بیم طوفان است ز آب چشم من رخت هستی گر توانم، زین جهان بیرون کشم بس که آه آتشینم در جهان دارد گذر آبله، بینی، سراسر از زبان بیرون کشم ای ترا صد کشته چون من، چند گویی کز جفا خون بهمان ریزم و جان فلان بیرون کشم یک شبی مهمان خسرو باش تا از جور تو سینه را خالی کنم، راز نهان بیرون کشم امیر خسرو دهلوی