انوری ابیوردی
قصاید
قصیده شماره ۱۶۱ - در مدح پیروزشاه عادل: ای شمس دین و شمس فلک آسمان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای شمس دین و شمس فلک آسمان تو ای صدر ملک و صدر جهان آستان تو ای چرخ پست همبر رای رفیع تو وی ابر زفت همبر بذل بنان تو آرام خاک تابع پای رکاب تست تعجیل باد والهٔ دست و عنان تو اسباب دهر دادهٔ دست سخای تو اشکال عقل سخرهٔ کشف و بیان تو ذات مقدس تو جهانیست از کمال یک جزو نیست کل کمال از جهان تو گر لامکان روا بودی جای هیچ کس از قدر و از مکان تو بودی مکان تو ور بر قضا روان شودی امر هیچ کس راه قضا ببستی امر روان تو رازی که از زمانه نهان داشت آسمان راند در این زمانه همی بر زبان تو گر با زمانه کلک تو گوید که در زمین منظور کیست حکم قضا گوید آن تو اسرار عالمش به حقیقت شود یقین هرکو کند مطالعهٔ لوح گمان تو مریخ رابه خنجر تو سرزنش کند گر دیدهٔ سپهر ببیند سنان تو شکل هلال و بدر ز تاثیر شمس نیست این هست عکس جام تو وان ظل خوان تو جوزا به پیش طالع سعدت کمر ببست چون دست تو شده است مگر بر میان تو واندر مراتب هنر ابنای ملک را آیین وسان دگر شد از آیین وسان تو بر ذروهٔ وجود رساند خدنگ خویش شست شهاب اگر به کف آرد کمان تو تا شاخ را ز باد صبا تربیت بود بیخ فنا برآمده از بوستان تو انوری ابیوردی