انوری ابیوردی
قصاید
قصیده شماره ۹۹ - در مدح صدر معظم کمالالدین مسعود عارض: زهی ز بارگه ملک تو سفیر سفیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی ز بارگه ملک تو سفیر سفیر زمان زمان سوی این بندهٔ غریب اسیر زهی بنان تو توجیه رزق را قانون خهی بیان تو آیات ملک را تفسیر به ظل جاه تو در پایهٔ سپهر نهان به چشم جود تو در مایهٔ وجود حقیر نوال دست تو بطلان منت خورشید نسیج کلک تو عنوان نامهٔ تقدیر به سعی نام تو شد فال مشتری مسعود ز عکس رای تو شد جرم آفتاب منیر گه نفاذ زهی فتنه بند کارگشای گه وقار زهی جرم بخش عذرپذیر کند روانی حکم تو باد را حیران دهد شمایل حلم تو خاک را تشویر که بود جز تو که در ملک شاه و ملک خدای هرآنچه جست ز اقبال یافت جز که نظیر بر آستانهٔ قدرت قضا نیارد گفت که جست باد گمان یا نشست گرد ضمیر سموم حادثه از خصمت ار بگرداند پیاز چرخ که در جنب قدر تست قصیر به انتقام تو نشگفت اگر قضا و قدر بهانه جوی به لوزینه در دهندش سیر فکند رای تو در خاک راه رایت مهر نبشت کلک تو بر آب جوی آیت تیر صریر کلک تو در حشر کشتگان نیاز ز نفخ صور زیادت همی کند تاثیر بزرگوارا در حسب حال آن وعده که شد به عون تو بیرون ز عقدهٔ تاخیر به وجه رمز در این شعر بیتکی چندست که از تامل آن هیچگونه نیست گزیر سزد ز لطف توگر استماع فرمایی بدان دقیقه که آن بیتها کندتقریر ز دست آن پدر فتح کز پی تعریف ردیف کنیت او شد ز ابتدا دو امیر به من رسید ز همنام چشم و چشمهٔ مهر به قدر جزو نخست از دو حرف لفظ صریر چنین نمد که جزو دوم همی آرند درین دو هفته به فرمان شاه و امر وزیر به اهتمام خداوند کز عنایت اوست هزار همچو تو فارغ دل از صغیر و کبیر دعات گفتم و جای دعات بود الحق در آن مضیق که آنرا جز این نبد تدبیر بلی توقع من بنده خود همین بودست چه در قدیم و حدیث و چه در قلیل و کثیر به لطف تو که نپذرفت کثرتش نقصان به سعی تو که نیالود دامنش تقصیر همیشه تا نبود در قیاس پیر جوان مطیع بخت جوان تو باد عالم پیر ز اشک دیدهٔ بدخواه تو سفید چو قار زرشک روز بد اندیش تو سیاه چو قیر انوری ابیوردی