امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۷: بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ترسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگویم حال خویشت، لیک از آزار می ترسم وگر ندهم برون، ز اندیشه گفتار می ترسم چه حال است این که از بیم رقیبان ننگرم رویت؟ هوس می آیدم گل چیدن و از خار می ترسم معاذالله که از مردن بترسم در غمت، لیکن ز داغ دوری و محرومی دیدار می ترسم دلی دارم کباب از دست غم، پیشت کشم، لیکن ز خوی نازک آن نرگس خونخوار می ترسم تو شب در خواب مستی و مرا تا روز بیداری مخسپ ایمن که من زین دیده بیدار می ترسم جوانی، خنده بر خونابه پیران مکن، زیرا تو می خندی و من زین گریه بسیار می ترسم مرا زین دیده آزار جراحت می تراود دل مبادا کاندرو ماند از این آزار می ترسم ز درد من دلت هر سوی زحمت می کند، لیکن ز بسی سامانی بخت پریشان کار می ترسم نیم خسرو که فرهادم، نمانده جانم از عشقت اگر مانده ست، از شیرینی گفتار می ترسم امیر خسرو دهلوی