امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۶: خراش سینه خود با یکی خونخوار می گویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خراش سینه خود با یکی خونخوار می گویم حساب عمر می دانم که غم با یار می گویم فراهم کی شود ریش دلم زینسان که من هر دم؟ حدیث آن نمک پیش دل افگار می گویم به جانان گفته ام ناگه نخواهد رفت جان، یارب نمی دانم چه نام است این که من هر بار می گویم درون خویش خالی می کنم زان زنده می مانم که ذکرت شب و روز پیش در و دیوار می گویم چو مجنون در بیابان غمم دور از رخ لیلی که درد خویشتن با پشته های خار می گویم زبانم تیشه فرهاد شد بهر دل سنگین ز بس کافسانه شیرین خود بسیار می گویم من از سر زنده گردم گر تو با من یک سخن گویی تو می دانی نگویی، لیک من گفتار می گویم اگر با من ز بد گفتن خوشی، ای من فدای تو تو بد می کن که من بهر تو استغفار می گویم رقیبا، بر حقی، گر باورت ناید غم خسرو که من تیمار بلبل پیش بوتیمار می گویم امیر خسرو دهلوی