امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۰: شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی، آسایشم نبود، عجب بیداریی دارم شفا از چشم تو خواهم، عجب بیماریی دارم همه شب می گزم انگشت حسرت را به دندان من همین است ار ز شاخ عمر بر خورداریی دارم الا، ای ساقی فارغ دلان، می هم بدیشان ده که من با روزگار خویشتن خونخواریی دارم برو، ای بخت خواب آلود، از پهلوی بیداران که تو شب کوریی داری و من شب کاریی دارم جگر بریان و ناله مطرب و می گریه تلخم بیا مهمان من، جانا که شب بیداریی دارم به یاد رویت از یاد تو خالی نیستم یک دم ز تشویش غمت گر چه فرامش کاریی دارم چو خاک در شدم در زیر پای خود، عزیزم کن بدان عزت که پیش آستانت خواریی دارم مرا گویی که دور از چون منی چون زنده می مانی؟ خیالت را بقا بادا که از وی یاریی دارم به چشمت می کند خسرو، حق آن گر نمی دانی دروغی هم نمی گویی که مردم ساریی دارم امیر خسرو دهلوی