عشقری
دیوان اشعار صوفی عشقری
ز آه و ناله خود نرم کردم سنگ خار را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز آه و ناله خود نرم کردم سنگ خار را خجل کردم ز سیلاب سرشک خویش دریا را اگر میدید مجنون آنچه من در عاشقی دیدم نمی آورد برلب تا قیامت نام لیلا را ز یوسف کام دل را با دوصد نیرنگ حاصل کرد بفن عشق بازی آفرین بادا زلیخا را مرا افگند سودای رخت در عالم دیگر که از نفرت زدم بر پشت پای دنیا را اگر داری یقین بر حضرت روزی رسان ای دل چرا در خاطرت ره میدهی سودای فردا را من از خاک درش در زندگی جایی نمیرفتم رموز یار را دیدم گرفتم راه صحرا را اگر من زنده تا روز قیامت در جهان باشم نخواهم باز یگذارم سر کوی شما پا را خیال قامت اش عمری به آب دیده پروردم چسان سازم فراموش از دل خود یا میرزا را وصال یار را ای عشقری اینجا نمی یابی بر آور از دل پر درد و داغت این تمنا را عشقری