امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱۷: ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ساکنک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای باد، لطفی کن برو در کوی جانان ساکنک احوال من در گوش او یک لحظه بر خوان ساکنک گر خسته ای آمد به جان، گر زنده می خواهی دلی از لعل شکر بار خود بفرست درمان ساکنک رفتم ز جان برخاستم در خواب بود آن نازنین از خواب خوش برخاستم ترسان و لرزان ساکنک چون خاست او از خواب خوش، افتادم اندر پای او برداشت سر از پای خود خندان و نازان ساکنک گفتم که ای گلروی من، وقتی نگشتی آن من گفتا که من آن توام، بیم رقیبان ساکنک با یار بودم ساعتی رفتم، به باغ و بوستان در باغ و بستان آمدم افتان و خیزان ساکنک بر روی و مویش بوسه ها می دادم و می گفت او چون کافران غارت مکن آخر مسلمان ساکنک دشنامها می داد او هر دم به زیر لب مرا من روی خود بر پای او نالان و مالان ساکنک خسرو اگر در کوی تو رفتن نداند روز را لابد رود در نیم شب از خلق پنهان ساکنک امیر خسرو دهلوی