امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰۱: نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان یادش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان یادش غلام آن سر زلفم که در هم می کند بادش به مکتب دانشی ناموخت جز آزار مسکینان که داند تا کدامین سنگدل بوده ست استادش اگر چه پاس دلها نازنین من نمی دارد دعای عاشقان هر جا که باشد پاسبان بادش فراموش کردی درد خود مرا از راه مظلومان خدایا کج مکن مویی ز یاریهای بیدادش مرا این آه بیهوده ست پیش آن دل سنگین کزین آتش که من دارم نگردد گرم پولادش رو، ای اشک و روان کن پیش یار لشکری جویی که گرد آلوده خواهد بود آن سوری و شمشادش دلم می شد به نظاره که باد افگند زلفش را نیاید باز، ور خواهد که هم در ره شب افتادش جفای روزگار و جور خوبان خسرو مسکین شد آبستن ز غم، ای کاش که مادر نمی زادش امیر خسرو دهلوی