امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۷۴: خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواهم که سیر بینم روی چو یاسمینش لیک آفتی ست فتنه، می ترسم از کمینش بسیار زهد و توبه باطل شد از لبانش فتنه ست آنکه گه گه بینند شرمگینش دل رفت و روزها شد کز وی خبر نیامد ای دور مانده چونی در زلف عنبرینش طاقت ندارد آن رخ از نازکی نفس را ای باد تند مگذر بر برگ یاسمینش ای جامه دار، ازینسان چستش مبند یکتا کز بخیه نقش گیرد اندام نازنینش باری به تیغ راندن آن ساعدش ببینم خیز، ای رقیب بدخو، بر مال آستینش گویند شادمان شو شستی، ز غمزه او من پشتیی که دارم کایمن شوم ز کینش؟ من خود ز بهر خوبی بر روی او نیارم لیکن تو گفت بشنو، بدخو مکن چنینش خسرو، به یک نظاره دل را به باد دادی گر جان به کارت آید بار دگر مبینش امیر خسرو دهلوی