امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۹۲: می نیاید چشم من بر آستان او گذر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می نیاید چشم من بر آستان او گذر دولت دستی که دارد در میان او گذر باد هر دم تازه تر نوروز عمرش، گر چه هست بلبل محروم را در بوستان او گذر ناوک مهرش گذشت و ای قدر، روزی نکرد این قدر اندر دل نامهربان او گذر او به دشنام و مرا بهر زبانش افسون، ازآنک حیف باشد چون منی را بر زبان او گذر سرگذشتی باز گویی از دل من زینهار ای صبا، گرافتدت روزی به جان او گذر چون رود جان شهیدان بر فلک، جان مرا کشته اویم مباد از آستان او گذر عشق، بس ناخوش بلایی لیکن ار بوسی زمن خاک او خوش، کاین بلا دارد ز جان او گذر جان من از صبر می پرسی ،دل ما را بپرس زانکه این معنی ندارد در کمان او گذر هر شبی کاندر دل خسرو گذشتی شب نخفت کرد گویی ناوکی در استخوان او گذر امیر خسرو دهلوی