امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۳: دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگشاید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگشاید گر کاندر دل یاری ست از اغیار نگشاید رو، ای باد و تماشا دیگران را بر بسوی گل که ما را غنچه پر خون است، در گلزار نگشاید چه طالع دارم این کز آسمان یک کاروان غم که آید بر زمین، جز بر دل من بار نگشاید مرا در کار خود کند است دندان، زان ترش ابرو بدین دندان که من دارم گره از کار نگشاید اسیر کفر گیسوی صنم چون برهمن باید که گر رگهای او بگسلد گره زنار نگشاید زند بسیار لاف زهد و تقوی پارسا، لیکن همان بهتر که چشم خود در آن رخسار نگشاید به جرم عشق اگر کافر کنندم خلق گو، می کن مرا باری زیان هرگز به استغفار نگشاید چه ساعت بود آن کاندر رخ او سرخ شد چشمم که جز خون هر دمی زین دیده بیدار نگشاید دل خود با در و دیوار خالی می کند خسرو بمیرد گر غم خود با در و دیوار نگشاید امیر خسرو دهلوی