امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۰: جهان به خواب و شبی چشم من نیاساید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهان به خواب و شبی چشم من نیاساید چو دل به جای نباشد، چگونه خواب آید؟ غلام نرگس نامهربان یار خودم که کشته بیند و بخشایشی نفرماید چو مایه هست زکاتی بده گدایان را که مال و حسن و جوانی به کس نمی یابد کسی که در دل شب خواب بی غمی کرده ست بر آب دیده بیچارگان نبخشاید هلاک من اگر از دست اوست، ای زاهد تو جمع باش که عمر از دعا نیفزاید چه کم شود زتو، ای بی وفای سنگین دل به یک نظاره که درمانده ای بیاساید دلم مشاهد ساقی و روی در محراب بیار می که ز تزویر هیچ نگشاید ز من مپرس، دلا، گر تو توبه می شکنی که مست و عاشق و دیوانه را همین شاید به زندگی نرسد چون به ساعدت خسرو بکش، مگر که به خون دست تو بیالاید امیر خسرو دهلوی