امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳۵: آن مست ناز جان جهان که می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن مست ناز جان جهان که می رود وان گل به دست سرو روان که می رود بنگر که با دلی که کشانی همی برد تا بهر خاطر نگران که می رود زین سوی منگرید که کشته از آن کیست؟ زان سو نگه کنید که جان که می رود جانا، دلم مبین که چو چاوش در فغانست این بین که در رکاب و عنان که می رود دی جان همی سپردم و او بود بر سرم امروز یاد تاج سران که می رود از خواب جسته ای که مرا بوسه زد کسی باری نه جایز است گمان که می رود دور از دهان من لب تست آنک شکر است بنگر که این شکر به دهان که می رود گفتی که بنده شو، بکنم من هزار شکر دانم که این سخن به زبان که می رود گفتی که من جفا نکنم، گر نمی کنی هر روز پیش شاه فغان که می رود خسرو که می کشد ز تو دامن، به حیرتم کز بهر زیستن به امان که می رود امیر خسرو دهلوی