امیر خسرو دهلوی
مثنویات
شماره ۸۲ - صفت داغهای جدائی، که دود از نهاد آن دو آتش زده فراق براورده: مبادا آسمان را خانه معمور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مبادا آسمان را خانه معمور که یاران را ز یکدیگر کند دور گشاید عقدهای مهربانی برد پیوند صحبت های جانی دو همدم را کز آن مهری که دارند دمی از هم جدا بودن نیارند چنان دور افگند کاز بعد یک چند به نام و نامه ای گردند خرسند که چون دوران چرخ از بی وفائی فگند آن هر دو عاشق را جدائی شه آمد باز از آنجا با دل تنگ به سنگین حجره شد چون لعل در سنگ از آن پس یک زمان بی غم نبودی زدی دمهای سرد و دم نبودی نهانی گفته بودش محرم راز که زان دیگران شد یار دمساز به شادی با عروس خویش بنشست عروسان دگر بگزاشت از دست مه گوشه نشین زان داغ جان کاه همی بود از درون، کاهنده چون ماه غم دوری نه بس بودش جگر خوار بران غم گشت غمهای دگر یار توان در چشم خود صد خار دیدن که نتوان یار با اغیار دیدن حکایتهای عشق اندود کردی شکایتهای خود آلود کردی که گر غم پرس من می پرسیدم کم چه کم دارم ز خوبی، تا خورم غم؟ هنوز، از شاخ سبزم، برنرسته است هنوز، این سبزه را شبنم نشسته است ز بی خوابی همه شب چشم من باز تو با هم خوابهٔ خود خفته در ناز ترا بادا حرام آن شکر و می که می نوشی ز لبهایش پیاپی مرا بادا حلال اندوه خوردن ز غیرت لقمه چون کوه خوردن امیر خسرو دهلوی