امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۷۱: کاری ست در سرم که به سامان نمی شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاری ست در سرم که به سامان نمی شود دردی ست در دلم که به درمان نمی شود می کن به ناز خنده که دیوانه تر شوم دیوانگی من چو به پایان نمی شود رخسار می نمایی که خوش لذتی ست، آنک جان کندنت ز دیدنت آسان نمی شود جانم فدای نرگس او باد هر زمان خون می کند هزار و پشیمان نمی شود دل را ز عشق چند ملامت کنم که هیچ این کافر قدیم مسلمان نمی شود آن کس که گشت عاشق و بیدل ز دست تو گویی نه عاشق است که بی جان نمی شود خسرو که هست سوخته و خام سوز عشق آتش زنش که پخته و بریان نمی شود امیر خسرو دهلوی